یک ماه

ساخت وبلاگ
یک ماه گذشت

یک ماه از پاگذاشتنت تو زندگی ما می گذره 

یه زندگی جدید پر از تجربه های جدید پر از نشاط وامید

دیروز رفتیم واست تو خانه بهداشت پرونده تشکیل دادیم نزدیک خونه خودمون یه مرکز بهداشت هست با کلی ادم دوست داشتنی که با لبخند هاشون به ادم امید می دن

جو خوبی بود

راستی یه نفر بود دقیقا همون روز همون بیمارستان همان دکتر فقط با اختلاف نیم ساعتی با تو بدنیا اومده بود اون هم دختر بود

ما هم تو اون خانه بهداشت پرونده تشکیل دادیم حالا من یه پدر هستم باید به خاطر دخترم هم شده بیشتر هواسم به خودم باشه مراقب خودم باشم تا سلامت باشم و بتونم از دختر گلم مراقبت کنم

متینا بابا نمی دونی چه حسی این روزها دارم ساعت ها بهت نگاه می کنم می بوسمت و بوت می کنم

اما نمی دونم تو م حواست به من هست منو میبینی؟

بابا دوووست دارم دختر یک ماهه و یک روزه من

اولین کلمات...
ما را در سایت اولین کلمات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matina1397 بازدید : 121 تاريخ : يکشنبه 28 بهمن 1397 ساعت: 14:36