قصه های شبانه

ساخت وبلاگ

سلام

می دونم یکم دیگه دیر به دیر می نویسم

این ددلیلش بی میلی من نیست یکم سرم شلوغ شده

ببخشید بابا

خلاصه وچکیده این چتد وقت را واست بگم

این که شیرن تر شیرین تر داری می شه که نمی شه توصیف کرد تو این مدت یه مسافرت یزد رفتیم یه کیش تازه درک داری پیدا می کنی از مسافرت

چند بار بردیمت کلاس مهدکودک عاشق مهدی نمی شه از اونجا برت گردوند

همش دنبال دوست می گردی هر بچه ای را میبینی میری پیشش میگی من متینا هستم سه سالم اسمت چیه اصولا بچه ها می زارند می رند

راستی تولد سه سالگیت هم گذشت 

مامانت سنگ تمام گذاشت همه کارهاش را خودش کرد کیک خودش پخت حتی لباش تولدت را هم خودش دوخت خیلی عالی شد همه چیز

عکس هاش را که ببینی می فهمی مامان چی کار کرده

مامان راضی شده به فکر یه خواهر یا برادر برات باشیم

به همین خاط ما هنوز واکسن کرونا نزدیم الان همه دارند دوز سوم واکسن را می زنند ما هنوز دوز اول را هم نزدیم

چند وقتی هست که شب ها قبل خواب من برات قصه می گم

من عاشق این کارم یعنی روز ها را سر می کنم تا شب بشه بری تو تخت من بیام واست قصه بگم

قصه ما هم در مورد هر چیزی که اون روز اتفاق افتاده که می خوایم یاد بگیریم درستش چیه شخصیت ققصه دوران بچگی من میشه

کلی با هم می خندیم از اون طرف هم مامان داد می زنه نخندید وقت خوابه 

خواب از سرش می پره

حسن ختام هم اینه که تو می گی بابا من یه قصه برات اماده کردم و با لحنی مسخره یه قصه تکراری را  شروع می کنی به تعریف کردن که باز می زنیم زیر خنده

خلاصه اینکه چقدر زندگی با تو خوبه دختر بابا

اولین کلمات...
ما را در سایت اولین کلمات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matina1397 بازدید : 74 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 21:15