اولین کلمات

ساخت وبلاگ
سال 1401 با تمام فراز و نشیب هاش تمام شدسال شیرین و سختی بودسالی بود که خانواده ما چهار نفر شدمتینا امسال به نظر واقعا بزرگ شده دیگه بچه نیست دقیق می فهمه دور و برش چه اتفاقاتی می افتهیکم هم لجباز شده و قد اما همچنان زندگی باباستعلی هم که دیگه نگو زود بدنیا اومد با خودش هم خیر و برکت اوردبه خدا راست می گند بچه با خودش روزیش را میاره به خدا راستهسختی های سال هم بیشتر مربوط به مریضی ها بود بر خلاف متینا که دو سال اول خیلی مریض نشد تا دلت بخواد علی مریض شداین اخری هم نزدیک عید بود که احتمالا این کرونا جدیده را گرفت خیلی اذیت شد خیلی تقریبا دو روز هیچی نخورد تبش قطع نمی شد خیلی اذیت شد متینا هم گرفت خدا را شکر اذیت نشد و زود خوب شدگرونی و تورم بی داد می کنه اما بچه های من خدایی دارند که خیلی خیلی هوامون را دارهانشالله که سالی باشه پر از خوبی و خوشی سلامتی برای همهانشالله سالی باشه که هیچ بچه ای مریض نشهانشالله سالی باشه پر از پول برکت اونقدر زیاد که هیچ بجه ای محتاج پول نباشهما هممون در مقابل همه بجه ها مسیولیم نه فقط بچه های خودمون اولین کلمات...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین کلمات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matina1397 بازدید : 63 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 18:26

سلام باباسلام دختر عزیزمببخشید که این همه مدت ننوشتم واستولی بدون که هر روز لبریز از عشق تو ویاد تو دارم سر می کنمخیلی خیلی سر خودم را شلوغ کردم تو کار اما بازم توجیه نمی شه واسه ننوشتن16 شهرویر ماه ما با یک سوپرایز مواجه شدیم اونم بدنیا امدن برادرت بدون هماهنگی قبلیجمعه بود مامان زیاد حالش خوب نبود ظهر که خوابید و پاشد درد هاش بیشتر شد به جایی رسید که گفت بچه داره بدنیا میاد و حرکت به سمت بیمارستان و یک ساعت بعد همه علی امدهمه چیز خیلی سزیع و در اوج استرس پیش رفتعلی یک ماه زود بدنیا امد بچه 2 کیلو 100 گرمی کوچیک اما خدا را شکر سالم بماند که این 24 روز چقدر اتفاق افتاد اما خدا را شکرجمعه اولین شبی بود که من و تو دو تایی بدون مامان سر کردیمقصه خوردی تو خودت ریختی اما موقع خواب این بغض ترکید و بند نیومدچقدر تو مهربونی به خاطر که من را ناراحت نکنی تو خودت می ریختی مگه میشه دختری که هنوز 4 سالش نشده انقدر درک از احساس اطرافیانش داشته باشهنگران واکنش تو بودیم به برادرت خدا را شکر خیلی دوسش داریدرست یکم حساس شدی مخصوصا برای خواب که به سختس تنها و تو اتاقت می خوابی می خوای پیش ما باشیالبته من بهت حق میدم همه تو یه اتاق تو جدا بخوابی منم بودم حساس می شدمببخشید بابا کم می نویسم سعی می کنم زود به زود بیشتر بنویسم الان هم باید برمدوست دارم اولین کلمات...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین کلمات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matina1397 بازدید : 58 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 17:58

متینا چند روز پیش بهم گفت بابا بیا نقاشی بکشیم

با هم نشستیم گفتم چی می خوای بکشی 

گفت بابا پویا را

ما هم ژست گرفتیم تا بکشه

و محصول شد این اثر هنری

در سن دو سال ده ماهگی

اولین کلمات...
ما را در سایت اولین کلمات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matina1397 بازدید : 73 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 21:15

سلاممی دونم یکم دیگه دیر به دیر می نویسماین ددلیلش بی میلی من نیست یکم سرم شلوغ شدهببخشید باباخلاصه وچکیده این چتد وقت را واست بگماین که شیرن تر شیرین تر داری می شه که نمی شه توصیف کرد تو این مدت یه مسافرت یزد رفتیم یه کیش تازه درک داری پیدا می کنی از مسافرتچند بار بردیمت کلاس مهدکودک عاشق مهدی نمی شه از اونجا برت گردوندهمش دنبال دوست می گردی هر بچه ای را میبینی میری پیشش میگی من متینا هستم سه سالم اسمت چیه اصولا بچه ها می زارند می رندراستی تولد سه سالگیت هم گذشت مامانت سنگ تمام گذاشت همه کارهاش را خودش کرد کیک خودش پخت حتی لباش تولدت را هم خودش دوخت خیلی عالی شد همه چیزعکس هاش را که ببینی می فهمی مامان چی کار کردهمامان راضی شده به فکر یه خواهر یا برادر برات باشیمبه همین خاط ما هنوز واکسن کرونا نزدیم الان همه دارند دوز سوم واکسن را می زنند ما هنوز دوز اول را هم نزدیمچند وقتی هست که شب ها قبل خواب من برات قصه می گممن عاشق این کارم یعنی روز ها را سر می کنم تا شب بشه بری تو تخت من بیام واست قصه بگمقصه ما هم در مورد هر چیزی که اون روز اتفاق افتاده که می خوایم یاد بگیریم درستش چیه شخصیت ققصه دوران بچگی من میشهکلی با هم می خندیم از اون طرف هم مامان داد می زنه نخندید وقت خوابه خواب از سرش می پرهحسن ختام هم اینه که تو می گی بابا من یه قصه برات اماده کردم و با لحنی مسخره یه قصه تکراری را  شروع می کنی به تعریف کردن که باز می زنیم زیر خندهخلاصه اینکه چقدر زندگی با تو خوبه دختر بابا اولین کلمات...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین کلمات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matina1397 بازدید : 73 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 21:15

سال 1401 هم رسیدچققدر این اعداد از ذهن من دوره من هنوز تو 1300 هستمامسال چهار نفر بودیم سر سفره هفت سین البته نفر چهارم توی دل مامان هنوزچهارشنبه سوری عالی داشتیم مامان زهرا که نیومد من و تو و عمو رضا رفتیم شاهین شهرخیلی کیف کرده بودی عاشق فشفشه و ترقه ها شدیایام عید خونه هستم روزی دوبار میریم پارک ساعت ها تاب بازی می کنی با گریه بر می گردیم خونه اخه نمیاییاد گرفتی عیدی بگیریپول ها را تحویل من میدی من هم جاش بهت رسید میدم که هر وقت خواستی بیای تحویل بگیریتنها دغدغه این روز هام نفر چهارم که قرار بیاد و همه چیز را باید باش تقسیم کنینمی دونم چی میشهنگران توهم متیناانشالله که باش راحت کنار بیای و حسادت نکنیهر جا میریم از تربیت تو حرف می زنند که چقدر با ادبیخدا را شکر مادری داری که به بهترین نحو داره تربیتت می کنهدرست خیلی جاها با مامان اختلاف نظر داریم ولی تمام سعیم را می کنم که به حرف هاش گوش کنم چون اکثرا اون هست که درست میگهاز شیرین زبونی هات که دیگه نگم من یکیو که دیونه کردیمامان دوست داره عید بریم شمالهوا خیلی سرد نمی دونم چی کار کنیمباید تا قبل برج سه یه مشهد هم مامانت را ببرم چون بعدش دیگه تا یک سال بعد دستمون بنده قطعاکاش بشه هم شمال هم مشهد را بتونیم بریمدوست دارم حتی بیشتر از قبل دخترم اولین کلمات...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین کلمات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matina1397 بازدید : 58 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 21:15

چند وقت سر غذا دقت کردم مامان زهرا خیلی وقت غذای گرم نخوردهتا بیاد به تو غذا بده غذاش سرد شدهامروز روز پدر اما باز هم باید قبول کرد بهشت زیر پای مادرانپ.ن5 روزی هست اومدیم روستای پدری چه آرامشی اخه تق اولین کلمات...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین کلمات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matina1397 بازدید : 77 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 16:44

تو این دنیا هیچ چیز ابدی نیست به جز خداحتی غم و غصهحتی کرونااین روز های سخت قطعا تمام می شه و فقط خاطره ای از اون میمونهالبته درس های زیادی که از خودش به جا می گذرهمتینا عزیزم خدا را شکر تو این روزها اولین کلمات...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین کلمات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matina1397 بازدید : 82 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 16:44

اخرین ساعت سال 98 تقریبا 15 ساعت دیگه این سال تمام میشهسال خیلی عجیبسال سخت که اما اونقدر سخت هم نگذشتبه این سال که فکر می کنم کلی اتفاق واسه ما و این کشور افتاداما این سال هم گذشتسال با کلی باران و س اولین کلمات...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین کلمات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matina1397 بازدید : 70 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 16:44

تقریبا 10 روز هست تو خوب هستمالبته گاهی برای خرید بیرون میرم یا طبقه پایین به پدر و مادر سر میزنمولی خوب به اندازه کافی این قرنطینه رپ اعصاب هست تازه این آمار کرونا و وضعیت اقتصادی  ووووهمش فشار عصبی اولین کلمات...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین کلمات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matina1397 بازدید : 75 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 16:44

نمی دونم چم شده اصلا خوابم نمیرههیچ چیز خاصی هم نشده اما نتونستم بخوابم حتی یه لحظهدر دوران قرنطینه وقت زیادی پیدا کردیم منو متینا به شیطونی کردنمتینا علاقه زیادی به حرف زدن نشون نمی دهتقریبا تمام حرف اولین کلمات...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین کلمات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matina1397 بازدید : 80 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 16:44