1401

ساخت وبلاگ

سال 1401 هم رسید

چققدر این اعداد از ذهن من دوره من هنوز تو 1300 هستم

امسال چهار نفر بودیم سر سفره هفت سین البته نفر چهارم توی دل مامان هنوز

چهارشنبه سوری عالی داشتیم مامان زهرا که نیومد من و تو و عمو رضا رفتیم شاهین شهر

خیلی کیف کرده بودی عاشق فشفشه و ترقه ها شدی

ایام عید خونه هستم روزی دوبار میریم پارک ساعت ها تاب بازی می کنی با گریه بر می گردیم خونه اخه نمیای

یاد گرفتی عیدی بگیری

پول ها را تحویل من میدی من هم جاش بهت رسید میدم که هر وقت خواستی بیای تحویل بگیری

تنها دغدغه این روز هام نفر چهارم که قرار بیاد و همه چیز را باید باش تقسیم کنی

نمی دونم چی میشه

نگران توهم متینا

انشالله که باش راحت کنار بیای و حسادت نکنی

هر جا میریم از تربیت تو حرف می زنند که چقدر با ادبی

خدا را شکر مادری داری که به بهترین نحو داره تربیتت می کنه

درست خیلی جاها با مامان اختلاف نظر داریم ولی تمام سعیم را می کنم که به حرف هاش گوش کنم چون اکثرا اون هست که درست میگه

از شیرین زبونی هات که دیگه نگم من یکیو که دیونه کردی

مامان دوست داره عید بریم شمال

هوا خیلی سرد نمی دونم چی کار کنیم

باید تا قبل برج سه یه مشهد هم مامانت را ببرم چون بعدش دیگه تا یک سال بعد دستمون بنده قطعا

کاش بشه هم شمال هم مشهد را بتونیم بریم

دوست دارم حتی بیشتر از قبل دخترم

اولین کلمات...
ما را در سایت اولین کلمات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matina1397 بازدید : 59 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 21:15