ارامش بعد از طوفان

ساخت وبلاگ
مثل همیشه تو گفتگو همدیگر را تو اشتباهاتمون قانع کردیم

البته وجود تو هم بی تاثیر نبود

جدیدن داری تلاش می کنی که خودتو جلو بکشی و حرکت کنی دور خودت که قشنگ می چرخی

یکم با مامان بحث داریم سر اینکه بره سر کار یا نه

قبل از تو مامان می رفت یه ازمیشگاه تحقیقاتی اما دیگه نمیره

من زیاد دوست ندارم بره سر کار چون هم روحیاتش را می شناسم که چه جوریه هم بلاخره تو هم وارد زندگیمون شدی

از اون طرف مامان این همه درس خونده و تلاش کرده حیف خونه بمونه

نمی دونم چی میشه اما من دوست ندارم بره مطمنم تو هم دوست نداری

اولین کلمات...
ما را در سایت اولین کلمات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matina1397 بازدید : 149 تاريخ : پنجشنبه 16 خرداد 1398 ساعت: 18:30